کتاب گویای «فصل سفیدِ خشک» جریان نابرابری انسانهایی است که با هم رفاقتی دیرینه دارند، اما سیاست آنها را دشمن یکدیگر میکند؛ آدمهایی که رنگ پوستشان با هم تفاوت دارد. جنگ و ویرانی حاصل این تفرقهها سیاه و سفید نمیشناسد و همه چیز را میسوزاند.
در بُرشی از کتاب ” فصل سفید خشک ” می شنویم :
« بن » زیر نور کم مطالعه اتاقش نشسته بود . از طوفان و رعد و برق بعد از ظهر خبری نبود . ماه شکسته ای از پشت ابرها سوسو می زد . قبل از طوفان حس خفقان فضای تاریک اتاق رو پر کرده بود . بن سعی می کرد روی برگ های امتحان تمرکز کنه . اما سخت بود . به کتابخانه روبرو خیره شد .
همه عناوین کتاب ها را از بر بود . باد پرده را تکان می داد . بن تو سکوت اتاق به ماجرای پیش اومده فکر می کرد . همه چیز عجیب و دور از ذهن بود . از لبخند گلوگشاد استنلی و لحن صمیمانش گرفته تا پیرهن کهنه امیلی و شال ریشه دارش .
بن از خودش می پرسید : یعنی امشب پسر امیلی آروم خوابیده ؟
یا به خاطر پدرش همراه پسرای دیگه تو خیابون آشوب به پا کرده ؟
بِن یاد چهره مستأصل گردُن افتاد . روزی که روبروش ایستاده بود کلاهش رو به سینه می فشرد و می گفت :
اگه این بلا سر من و امیلی می یومد حرفی نبود . ولی ژالاتان پسر منه . حقمه بدونم کجاست . خدا شاهده اگه به من بگن چه بلایی به سرش اومده و کجا دفنش کردن آروم میشم .
حتی جسم بی جونش هم مال منه . پسر منه . پاره تنمه . سوزان به اتاق « کارابِن » اومد . وقتی سینی قهوه رو روی میز گذاشت بِن متوجه حضورش شد . سوزان از بن پرسید برگه ها رو تصحیح کردی ؟
در دقیقه ۶۵ کتاب صوتی ” فصل سفید خشک ۲ ” می شنویم :
انتظار کمک از پدر سوزان بیهوده بود . نه این که بدجنس و بداخلاق باشد . فقط می ترسید . پدر سوزان کار مأمورای امنیتی رو قبول داشت . باورش نمیشد در حق ” گُردن ” و پسرش بی عدالتی کرده باشن .
فصل سوم :
زمستون تمومی نداشت . شکایت خواهر ” هنری و فونا ” هم باز به جایی نرسید . وکیل ” ملیسون ” ۲ راه پیش پایشان گذاشت .
پرونده دوباره به جریان می افته . اول اینکه خواهر “هنری” از ارتباط با صاحب خانه اعلام رضایت کنه . اینجوری میشد تو چارچوب قوانین اخلاقی طرح شکایت کرد .
راه دوم پرداخت قانونی برای پرداخت غرامت بود . خانواده دختر پیشهاد اول را رد کردن . چون باعث بی آبرویی دخترشون میشد . پیگیری غرامت هم بی فایده بود .
اونا فقط می خواستن با اجرای عدالت لکه ننگ رو از دامان دخترشون پاک کنن . مادر پیر ” هنری ” رفت سراغ ” بن ” .
ظاهرا ۲ شب پیش هنری تصمیم گرفته بود خودش عدالت رو اجرا کنه . هنری جمجمه مرد رو شکسته بود . و به جرم قتل تو زندان بود . برای همین بن دوباره به دفتر وکیل رفت . پیش بینی ملانی درست از آب دراومد ..
توجه : این کتاب در سایت ایرانصدا کتاب گویا به اشتراک گذاشته شده.