این کتاب، داستان یک کارآگاه قدیمی است که از سرگیجههای همیشگی در عذاب است. او مأمور میشود تا همسر یکی از دوستانش را تعقیب کند؛ زیرا رفتارهای عجیب وغریب این زن در ذهن همسرش سؤالات متعددی ایجاد کرده است.
دربارهی نویسنده :
«سرگیجه» یا «از میان مردگان»، روایت وکیلی به نام «روژه فلاویر» است که فوبیای ارتفاع دارد. او قبل از اینکه وکیل شود، پلیس بوده و در تعقیبوگریز به پشتبام خانهای، به این دلیل که نتوانسته مجرم را تعقیب کند، همکارش این کار را کرده و از بلندی پرت شده و جانش را از دست داده است. فلاویر هم از ادارهی پلیس استعفا کرده و به وکالت مشغول شده است.
«ژوین»، رفیق قدیمیِ فلاویر که از جزئیات زندگیاش باخبر است، روزی به دیدنش میآید و از او میخواهد زنش را تعقیب کند. چرا که اخیراً رفتارهای عجیبی از او سر میزند که ژوین را نگران کرده.
فلایر میپذیرد.
چند روزی زن را تعقیب میکند و در این حین، به او علاقهمند میشود. فلاویر با مادلن، همسر ژوین آشنا میشود و با هم به گردش میروند.
یکی از روزها، مادلن و فلاویر به کلیسایی میروند که برج ناقوس بلندی دارد؛ مادلن شتابان از پلهها بالا میرود؛ فلاویر دنبالش میرود، اما از جایی قادر به بالا رفتن نیست و سرگیجه به سراغش میآید… .